در انتهای کوچه آذر دختریست به نام یلدا

با موهای بلند و مشکی ، پوستی سفید و گونه های سرخ مثل انار

دختری که منتظر است کسی بیاید و با عشق ، دقایق منجمدش را گرم کند .

آواز با هم بودن را در گوش هایش زمزمه کند و 

با دیدار های کوتاه دوست داشتن های ته نشین شده اش را تکان دهد .

کسی که برای حال آشفته اش ،

حافظ بخواند و برای نگاه های زمستانی اش ، ساز گرما بزند .

سال هاست که همه ، دقیقه آخرِ انتظارِ یلدا را جشن می گیرند اما 

هیچ کس نمیداند که او ، تنها برای دیدن معشوقی انتظار میکشد 

که رسیدن به آن ، امیدی محال است .

زمستانِ سرد ، مقصد یلدایی بود که با هزاران آرزو 

برای دیدار با تنها یارِ پنهانی اش بهار” جاده طولانی پاییز را پیموده بود .



✍️ شقایق جلیلی




ع زیبا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سلامت روحي و جسمي نیلو رایانه مدرسه رویایی Christopher مخزن کتاب و مقالات هوش مصنوعی Carla